|
|
نوشته شده در سه شنبه 11 شهريور 1393
بازدید : 454
نویسنده : حسین
|
|
خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . . .
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم !
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد !
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ،
عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی
قلبها را میشکنند و خیانت میکنند !
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟!
میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم
تا بشنوی درد این دل تنهای مرا ؟
خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ،
چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟
خدایا میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟!
چرا سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور ؟!
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ،
تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ،
مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده
و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،
هوای عاشقان را داشته باش . . .
:: برچسبها:
شعر،عاشقانه،قشنگ،زیبا ,
|
|
|